کد خبر: ۷۲۳۸
۰۱ آذر ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۰

داستان‌نویسی یاقوت زندگی حسین لعل‌بذری است

حسین لعل‌بذری ید طولایی در داستان نویسی دارد. او فارغ‌التحصیل رشته ادبیات و برگزیده چندین جشنواره کشوری، داور و مدرس داستان و عضو شورای مشورتی نویسندگان خراسان رضوی است.

اگرچه داستان‌سرایی در ادبیات فارسی ریشه کهنی دارد، داستان‌نویسی به سبک مدرن در ایران از نیمه دوم قرن نوزدهم رایج شد. با ظهور مشروطیت، فضایی نو در ایران پدید آمد، تحولات بزرگ اجتماعی صورت گرفت و دگرگونی‌های فرهنگی رخ داد که ادبیات امروز به‌ویژه ادبیات داستانی، حاصل این تحولات است.

پس‌از آن و به‌ویژه با رواج گسترده آثار ادبی اروپایی در ایران، سبک جدید و نوینی از داستان‌نویسی پدید آمد که در رأس آن‌ها صادق هدایت و سپس بزرگانی، چون جلال آل‌احمد، محمود دولت‌آبادی و دیگر سرآمدان و تا به امروز داستان‌پردازانی مانند احمد دهقان، مصطفی مستور و... ظهور کردند.

امروز با یکی از داستان‌نویسان صاحب‌اندیشه و قلم که از حُسن اتفاق، ساکن منطقه ۹ است به گفتگو نشسته‌ایم تا از حال‌و‌هوای نویسندگی و زندگی با این حرفه و هنر برایمان بگوید.

- لطفا خودتان را معرفی کنید.

حسین لعل‌بذری متولد‌۱۳۵۲ در چناران، فارغ‌التحصیل رشته ادبیات و همچنین مدیریت تبلیغات فرهنگی، برگزیده چندین جشنواره کشوری و داور و مدرس داستان و عضو شورای مشورتی نویسندگان خراسان رضوی هستم. یک‌دوره به‌عنوان مسئول انجمن ادبیات داستانی استان فعالیت می‌کردم و فعلا در معاونت فرهنگی شهرداری مشهد مشغول به‌کارم و گاهی هم می‌نویسم.  

 

- از چه زمانی به نویسندگی روی آوردید؟

علاقه به نوشتن طبیعتا از همان دوران مدرسه پیدا می‌شود؛ هرچند تلاشی برای بروز احساسات است و شکل حرفه‌ای ندارد، اما در اوایل دهه ۷۰، فضای دانش‌آموزی رشد علایق فرهنگی و هنری با برگزاری مسابقات و اردو‌ها به‌ویژه در خراسان خیلی فراهم بود که این اتفاق مرا به‌سمت داستان‌نویسی هدایت کرد.

بعد هم تجربیات خودم، مطالعات و نشست‌و‌برخاست‌هایی که با دوستان داستانی داشتم، رفته‌رفته کمک کرد که در این فضا قرار بگیرم. البته من کتاب مستقل چاپ‌شده ندارم، اما تک‌داستان‌هایم در مجموعه‌های فراوانی چاپ و در جشنواره‌های مختلفی از کارهایم برگزیده شده است؛ شاید در این زمینه دچار کاهلی بوده‌ام که خیلی دنبال چاپ داستان‌هایم را نگرفته‌ام، ولی الان مجموعه آثارم برای نشر آماده است.

معمولا حس نوشتن چگونه در شما شکل گرفته و تقویت می‌شود؟

به‌شدت از جلسات و فضا‌های رسمی که این‌طرف و آن‌طرف برگزار می‌شود، پرهیز می‌کنم. نمی‌گویم آن جلسات بد است، اما نفعی به‌حال من ندارد. جلسات خصوصی را ترجیح می‌دهم، به‌دلیل اینکه در فضای این‌گونه نشست‌ها ساز‌های مخالف، تعارفات و نمایش‌هایی که آدم‌ها به‌واسطه آن دوست دارند دیده شوند کمتر جریان دارد؛ این مسائل برایم آزاردهنده است و خلوت خودم را بیشتر می‌پسندم.

اما مراوده با دوستانم را خیلی دوست دارم؛ ما جمعه اول هرماه با چند نفری از دوستان داستان‌نویسی که در شهر مشهد شناخته شده‌اند و بخشی از بدنه ادبیات داستانی این شهر را تشکیل می‌دهند، جلساتی در منزل خودمان داریم که دور هم جمع می‌شویم و درباره ادبیات داستانی گفتگو می‌کنیم و از دل این صحبت‌ها، انرژی لازم به ما منتقل می‌شود که کار‌های بعدی‌مان را انجام دهیم.


- لطفا از تجربه‌های نوشتنتان برایمان بگویید.  

ما داستان کوتاه را برشی از زندگی می‌دانیم که آن را به لطف کلمات و تعابیر و توصیفات، به‌شکل داستان درآورده و بعد دوباره به جهان پیرامون خود برمی‌گردانیم. این در‌واقع یک‌نوع کسب تجربه از خود زندگی است که بالاخره داستان هم جدای از آن نیست.

من همیشه به قصه آدم‌ها خیلی علاقه‌مند هستم؛ معمولا از محل کارم که در طبقه چندم یک ساختمان است، به پایین نگاه می‌کنم و برای هرکدام از آدم‌ها یک قصه دارم یا در فضا‌هایی که آدم‌های زیادی یک‌جا حضور دارند، برایم خیلی جالب است که بدانم یک هفته یا یک ماه دیگر چه تعدادی از این آدم‌ها زنده هستند؛ مثلا جوانی که الان با یک ساک آبی دسته‌دار رد می‌شود یا آن پیرمردی که یک پاکت میوه در دستش دارد، چه داستانی در انتظارشان است؟ مثلا کفش‌ها برای من خیلی مهم هستند و از روی آن‌ها تاحدی به شخصیت آدم‌ها می‌رسم. لباس‌ها، بو‌ها و رنگ‌ها همه، داستان آدم‌ها را به‌نوعی نشان می‌دهند.


- عادت‌های نویسندگی شما چه چیز‌هایی هستند؟  

هرکسی برای خودش یک‌سری عادات نویسندگی دارد؛ بعضی‌ها دوست دارند مثلا درِ اتاق را ببندند، بنشینند و بنویسند، بعضی هم در اوج شلوغی کار می‌کنند. برخی دوست دارند صبح بنویسند بعضی شب؛ معمولا ایده‌های داستانی من در پیاده‌روی‌هایم و در کوچه و خیابان شکل می‌گیرند که سعی می‌کنم این جرقه‌ها را نگاه دارم و در اولین فرصت ممکن روی کاغذ بیاورم، بعد به آن بپردازم. بیشتر ترجیح می‌دهم شب‌ها دیروقت کار کنم یا صبح‌های خیلی‌زود.

درواقع برای نوشتن، بیشتر به خلوت نیاز دارم. پروسه نوشتن بسیار سخت است؛ به‌خصوص اگر شما قائل به این باشید که کارتان را به بهترین شکل ممکن ارائه دهید، خیلی کار طاقت‌فرسا و حوصله‌بری خواهد بود. فکر می‌کنم نویسندگی در مقایسه با هنر‌های دیگر به خوش‌نویسی شبیه است که صبر بسیار می‌طلبد. من تازگی خیلی سخت‌گیرتر شده‌ام؛ شاید یکی از دلایلی که نوشتن داستان‌هایم طول می‌کشد، همین باشد که حتی برای انتخاب کلمات، سخت‌گیری می‌کنم.

قبلا روی کاغذ می‌نوشتم، ولی الان تایپ می‌کنم. از یک توصیف یا شخصیت‌پردازی یا جمله‌ای خوشم می‌آید، آن را می‌نویسم. فردا برمی‌گردم می‌خوانم، می‌بینم قشنگ نیست؛ آنجا را بلوکه و قرمز می‌کنم و داستانم را ادامه می‌دهم. برمی‌گردم و در ویرایش بعدی نگاه می‌کنم که چه عبارت بهتری برای آن می‌توانم پیدا کنم، شاید چندروز تا یک‌هفته طول بکشد که حتی یک خط را تغییر دهم.

گاهی یک واقعه و بخش مهمی از داستانی را که می‌نویسم و به‌نظر خودم جالب است برای اطرافیانم و معمولا برای همسرم –که ایشان هم نویسنده هستند- می‌خوانم و مثلا او نمی‌پسندد. دوباره همان روند را درباره این بخش تکرار می‌کنم و آن را کنار می‌گذارم و برمی‌گردم داستان را دوباره می‌نویسم. در مرحله بعد اگر توانستم کار بهتری ارائه دهم، بازهم آن قسمت بلوکه‌شده را حذف نمی‌کنم؛ آیکونی به‌نام «بخش‌های حذف‌شده داستان‌های مختلف» دارم که آنجا می‌گذارمشان؛ خود این‌ها می‌تواند یک داستان دیگر باشد، ضمن اینکه این جملات، تجربه نوشتن من هستند و در آن لحظه از آن‌ها لذت برده‌ام و دوست دارم نگهشان دارم.   


- آیا تاکنون شخصیت‌های داستان‌هایتان شما را درگیر خود کرده‌اند؟

گاهی داستان‌های حسی، ما را خیلی درگیر خودشان می‌کنند و معمولا به‌نوعی با شخصیت یا اتفاقات زندگی‌مان ارتباط دارند. برخی از داستان‌ها هم هستند که به لحاظ ساختار و فرم، ما را درگیر می‌کنند. داستانی به نام «اندوهی دور گردن» داشتم که کاملا حسی بود و من را خیلی درگیر می‌کرد و هر وقت آن را می‌خواندم، واقعا از بابت همذات‌پنداری با شخصیت آن اذیت می‌شدم و گاهی هم گریه می‌کردم؛ حتی چند‌بار اتفاق افتاده است که این داستان را برای کسی خوانده و به همان‌جا که رسیده‌ام، دیگر توان ادامه نداشته‌ام.

یک‌سری از داستان‌ها هم به‌لحاظ فرم و ساختار ذهن ما را درگیر می‌کنند که به‌نظر من قالب جذاب برای داستان خیلی مهم است و نباید نادیده گرفته شود. یکی از داستان‌هایی که ازنظر روایی خیلی درگیرش هستم، داستان فعلی‌ام است با عنوان «خاطره‌ام را ادامه بده» که در‌واقع هیچ طرح داستانی برای این کار ندارم؛ داستان‌هایی که تابه‌حال نوشته‌ام از قبل طرح داشته‌اند، ولی این تجربه جدیدی است که به‌واسطه یکی از دوستان، نقطه‌عطفی برای من شد.

کاری سخت، ولی خیلی لذت‌بخش و دل‌نشین است؛ در دل داستان خودت را رها کنی، اجازه بدهی شخصیت‌ها پیش بروند و تو هم با آن‌ها پیش بروی تا ببینی داستان به کجا می‌رسد! در این کار، به لحاظ فرمی اجازه داده‌ام شخصیت‌ها خودشان جلو بروند و اتفاقات بیایند و درحالی‌که از من عبور می‌کنند، هرکدام را که دوست دارم، همان‌جا نگه می‌دارم.


- شخصیت‌های داستان‌هایتان را چقدر می‌شناسید؟

شما وقتی می‌خواهید چیزی بنویسید اول باید خودتان به آن باور داشته باشید. تا خود را در قالب آن فضا و روایتی که ارائه می‌کنید قرار ندهید، موفق نخواهید بود. یعنی اول باید آدم‌هایی که روایت می‌کنید بشناسید و برای خودتان ترسیم کنید که به لحاظ ظاهری و درونی چه تیپی هستند و خصوصیات اخلاقی‌ای دارند و چگونه زندگی می‌کنند.

گاهی هم پیش می‌آید که به شخصیت‌هایم آن‌قدر نزدیک می‌شوم که پابه‌پای آن‌ها می‌نشینم و گریه می‌کنم یا می‌خندم. شاید درنظر برخی اغراق باشد، ولی واقعا وقتی شما درگیر این‌کار می‌شوید تا مدت‌ها با این آدم‌ها زندگی می‌کنید؛ حتی در کوچه و خیابان، در خانه و خلوت پیش می‌آید که با آن‌ها حرف می‌زنید و این حس معمولا تا نوشتن داستان بعدی ادامه دارد، ولی بعضی‌ها هم ماندگار هستند و در داستان‌های بعدی هم رجوع می‌کنند و کاملا از بین نمی‌روند و یک وجه‌هایی از شخصیتشان در داستان‌های بعدی تکرار می‌شود.

مثلا در همان داستان «اندوهی دور گردن» شخصیتی بود به نام «مان جان» که در دو‌سه تا قصه دیگرم نیز هست، ولی شخصیت و شکلش تغییر کرده؛ البته اسمش عوض نشده است؛ و کلام آخر؟ اگر نویسنده‌ها بخواهند در قیدوبند سازوکار دولتی قرار بگیرند، دست و پایشان بسیار بسته خواهد بود و نمی‌توانند کار کنند.

امروز نویسنده‌ها باوجود همه محدودیت‌ها، ممیزی‌ها و مشکلاتی که پیش رویشان است و اوضاع آشفته چاپ و نشر، خوب کار می‌کنند. البته از نهادی مثل «ارشاد» به‌عنوان متولی سرپرستی ادبیات داستانی و شعر انتظاری نیست؛ چون تجربه ثابت کرده است که حتی در مواردی نهاد‌ها با قوانین دست‌و‌پاگیر و بروکراسی‌شان بهتر است کمک نکنند و بهترین اتفاق، زمانی رخ می‌دهد که کاری با نویسنده‌ها نداشته باشند تا آن‌ها با تجربه‌های شخصی خود پیش بروند.


* این گزارش چهارشنبه، ۱۳ مرداد ۹۵ در شماره ۲۰۶ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44